زندگی حکمت اوست
زندگی دفتری از خاطره هاست
چند برگی را تو ورق خواهی زد
ما بقی را قسمت
داستان ما را کلاغ ها تعبیر خواهند کرد
بگذار خاطره ها در خواب باشند
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش
کلافه کرده اند مرا بس که نق می زنند به جانم
دلتنگ نشدی ببینی چگونه خوبترین خاطره ها
بی رحم ترینها میشود
گهگاهی سفری کن به حوالی دلم
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
کابوس نبودی که رهایت بکنم
از خاطره عشق جدایت بکنم
آنقدر عزیزی که دلم می خواهد
هر چیز که دارم فدایت بکنم
گاهی میان بی رحمی هایت محبت کنی بد نیست
نگذار روزی که جدا شدیم
خجالت زده ی خاطره هایم باشی
هیچ وقت عاشق کسی که میدونی برای تو نیست نشو
چون یه روز میره بعدش تو میمونی و یه کوه خاطره و غم
به صدایت که معتاد شدم
رفتی حالا هر روز خاطره تزریق میکنم
هر آدمی که میره
یه روز
یه جایی
به یه هوایی برمیگرده
همیشه یک چیزی برای جا ماندن هست
حتی یک خاطره
دلتنگی سهم ماست
از خاطراتی که یک روز خاطره نبودند، زندگی بودند
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد
خاطره خشکیه
خاطره خشکیه
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپایی پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت رد کارش
ای ارزنده ترین خاطره زیبایی
زندگی را به بهانه تو بهانه کردم
دل من میگیرد
از همان آنهایی که به یکباره و بی هیچ آنی
ناگهان می اید، در دل آدمکی گل عشق میکارد
و سپس در گذر خاطره ای میماند
دیوارها هم عاشق میشوند
یادگاری ننویس اگرقصد بازگشت نداری
اون وقت اون می مونه و یه خاطره به جامونده
لطفا طوری خاطره بسازید
که بعد از شما هم بتوان زندگی کرد
بعضی وقتها خاطره ها مون چه عجیب میشن
بعضی وقتها می خندیم به خاطراتی که براشون گریه کردیم و
بعضی وقتها گریه می کنیم به خاطراتی که بهشون خندیدیم
یه گوشه ی دنج
یه نقطه
یه عالمه بغض
یک دنیا حرف
یک دلشکسته
و بی نهایت خاطره
کافیست برای جوان مرگ شدن