باغبان خویش باش
در چهار فصل زندگی انسان، پاییز کمین کرده است
کسی که رنگ پریدگی پاییز را درک کرده باشد
به نیرنگ گلهای رنگ رنگ دل نخواهد سپرد
کاش زندگی در برگ درخت جاری بود،
آنگاه تا بهار بود می خندیدیم و بعد به امید پاییز می نشستیم
پنجره ات را باز کن
جیره ى شهریورت دارد به اتمام مى رسَد،
هوا دلش هواىِ عاشقى کردن مى خواهد،
هوا دلش قدم زدن روى برگ ها را مى خواهد،
از قدم زدن کنار ساحل خسته شده است،،
بگذار باد پاییزى بر طره ى موهایت بوزد،
اجازه ده که بارانِ پاییز وجودت را خیس کند،
نترس، چتر لازم نیست: اعتماد کن،
خودت را به باران بسپار ،
دستانت را باز کن،
سرت را رو به آسمان نگاه دار،
بگذار قطرات باران خیسىِ چشمانت را بشوید،
نفس بکش،در میان پاییز نفس بکش،
بس است گرما،بس است بى بارانى و بى بادى،
که گفته است پاییز غم گین است؟
وقتى که صداى برگ هایش ،در زیر پاى توست؟
وقتى که وزش بادش لاى موهاى توست؟
وقتى که تلفیق رنگ هایش،به هارمونىِ گونه هایت نزدیک
است…
پاییز خوب است،
پاییز عاشق است،
عاشقى کن، پنجره ات را به رویش باز کن،
هوا هم هوایى شده است، دلش عاشقى مى خواهد.
ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ ..
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ
ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ.
دوباره پاییز
اما نه «فصل خزان» زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن، فصل فصل قصه هاست
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد
روح زندگی را برای خویش نگه می دارد
تنهایی
نامِ دیگر پاییز است
هرچه عمیقتر
برگریزانِ خاطرههات بیشتر
باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست
مهرت قشنگ٬ پاییزت مبارک
امیدوارم با آمدن پاییز هر یک برگ که میافته
یک دونه از غمهای دلت کم بشه
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده!
کاش همه انسانها مثل پاییز باشند
تا از همان روز اول رنگ و روی اصلیشان را نشان بدهند
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم، یکایک زرد می شد،
آفتاب دیدگانم سرد می شد،
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم،
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…
پاییز
سرد و بی رحم نیست
فقط
جسارت زمستـان را ندارد
ذره ذره زرد می کند
اندک اندک جان می سِتاند
قطره قطره می گِریاند
پاییــــز سرد نیست
نامـــهربان است
درســت مانند “تو ”
پاییز بمان ، کجا می روی؟
من هنوز دلتنگم
هنوز دستهایش را نگرفته ام
پاییز بمان …
قول داده بود تا تو نرفته ای برگردد
قول داده بود زردی برگها را
زیر پایمان حس کنیم
پاییز بمان، وقت رفتن نیست
من هنوز نگفته ام دوستش دارم!
پاییز بمان، زمستان که بیاید و
گرمیِ دستانش نباشد
سرما امانم نمی دهد
پاییز بمان، هنوز بر نگشته است
هنوز جایش خالیست، هنوز منتظرم
پاییز بمان، می ترسم تا ابد در زمستان دفن شوم …
و کاش ندانی
تمام این سال ها
مرگبارترین فصل ها
پاییز بوده است
که بعد از تو
رو به جاده ی شمال که میروم
نه عطرِ دریا سرشار ترم میکند
نه بوییدن ساقه های برنج عاشق ترم
نه اندوهِ پر ابهتِ سبزِ جنگل ، شاعر ترم…
نیکی فیروزکوهی
به خدای پاییز و انار
دلم از ولوله ات خالی نیست
تو بیا شیرین کن
ترشی خزان امسالم را . . .
مهسا اکبری
پاییز که می شود
حرف شال را نمی زنی
تا خیال بافی ام
گردن تو باشد
شانزلیزه را
به رفت و آمد گرفته ای
و دامنت
بندری به خورد کافه ها می دهد
با ویولنسلهای بازنشسته
یا لهجه ای که از خرخره بوی غربت می دهد
سرما را بهانه می کنم
که سرم
شانه های دموکراتت را
ییلاق قشلاق کند . . .
میلاد آهنگربهان
پاییز هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد
با اینهمه
از منبر بلند باد
بالا که میرود
درختها چه زود به گریه میافتند !
حافظ موسوی
می بینی پاییز چقدر شبیه زن هاست؟
حوصله اش که سرمی رود
بند اصلاح برمی دارد
می کند علف های هرز را
بلوند می کند موهایش را
گرم می شود
سرد می شود
طاقت ندارد
تعادل ندارد
همه چیز را بهم می ریزد
باد می وزد
در آخر اما…آرام…آرام…می بارد
زن پاییز است با موهای بلوند
صورتی اصلاح شده ونم نم اشک . . .
بد موقعی دیدمت !
وسطِ پاییز
زیر باران ..
اصلا محـال بود
عاشقت نشوم .. !
مریم قهرمانلو
پاییز
عطر تلخ پیراهن مردی ست
پیچیده در
خیابانی بی عبور!
و درختی ست
که باد
لانه ی گنجشک هایش را
ویران کرده است
و زنی ست
به خیابان رفته
تا غرق در
عطر تلخی که دوست دارد
برای گنجشک ها دانه بریزد !
کیانوش جعفری فرد